پيام
+
راهنمايي و دبيرستان بودين ، دوست داشتين چه کاره بشين ؟
الان چه رشته اي رو خوندين و چه کاره ايد؟

هما بانو
93/9/15
.:راشد خدايي:.
من دوست داشتم رييس جمهور يا يه چيزي تو اين مايه ها بشم! ولي خب هنوز نشدم:) توي متوسطه رشته PLC خوندم ؛ دانشگاه برق قدرت و الان هم تقريبا کارمندم
ميراب عطش
من اما دوس داشتم از بخشداري شروع کنم و بعدش شهردار شم و نهايتا بعد از رياست جمهوري برم بشم استاد يه دانشگاهي که مال خودمه .. ولي امکانات نبود و نتونستيم بشيم .. دي
وستا
ابتدايي و راهنمايي دوست داشتم قاچاقچي بشم، خلافکار گنده بشم، از اون خلافکارا که تو دنيا صدا ميکنن ... دبيرستان فضانورد .. پيش دانشگاهي هنرمند .. الان هيچ کاره ام
..: *شيرازي*:..
منکه گفتم قبلن:D
..: *شيرازي*:..
وستا آرزو هاي بچگيات کشته منو :)
وستا
=) :دي
زندگي كارواني
دوست داشتم تو مدرسه باشم!اين 4 سال هم كه فارغ شدم بودم! اما ديگه اصلا نميخوام برگردم به مدرسه!
ذره بين زنده
من توي ابتدايي خلباني رو دوست داشتم... در راهنمايي و دبيرستان مديريت اجرايي کلان رو ميخواستم که هنوزم ميخوام :) الان مشاورم فعلا :)
ميراب عطش
خانم هور شريف .. بفرماييد خود معلم .. چون وقتي ميخونيم معلمي شغل انبيا هست يعني مبلغي و غيره هم قسمتي از معني اين عنوان هست و شما يقينا به آرزوي کودکي رسيده ابد
ميراب عطش
شرمنده مي فرماييد .. خب وارد بيزيس بشين .. الان اکثر معلمين شريف به تجارتي ولو کوچک مشغول هستن .. خاصه که شما هنرمندان اين مرز و بوم هستيد و نگارخانه ها هم بعنوان قهوه خانه هاي فرهنگي (البته نه منظور آنجا که چاي و قليان سرو ميکنند و حرفهاي فرهنگي ميزنند) پر مشتري هستند
ميراب عطش
لطافت روح بين هنرمندان چه شاعر باشي يا نقاش چه اهل سلفژ باشي يا خاک صحنه شبيه هم است .. شاعر که باشي اين همه به يکجا داري
آقاشير
من مهندس کشاورزي و عمران.مهندس کشاورزي هستم و عمران هم از اين ترم شروع ميکنم...
ميراب عطش
شعر داراي ريتم است وموسيقاي ذهن را با نت هاي الفبا بر کاغذ مي نوازد و سلفژ قسمتي از پروسه نوا و صداست که موسيقي معني ميشود.. هرچند سوال شما نکته انحرافي بود ولي ما هم پيچونديم .. دي
ميراب عطش
راجع به بخش دوم فرموده شما .. انسان از کودکي شاعر پيشه است و اولين شعر همان گريه ريتميک اوست چرا که روحي که در او دميده شده پاک و خالي از آلايش است ولي هرچه اين روح به زوال پاکي برسد هنر شاعريش کمتر و نهايتا پايان مي يابد ولي آنانکه اين روح را صيقل داده و مانع از کدري آينه اش شوند ضمير شاعر پيشه خويش قدرت مي بخشند پس شما همواره شاعر بوده ايد
ميراب عطش
:) .. خواهش ميکنم .. در مورد بخش دوم کامنت شما سرور گرانمايه .. اگر به گريه هاي کودکي ، در بزرگسالي هم شعر گويند .. بله شاعرم .. دي
ميراب عطش
سرکار خانم هور شريف .. بنابر اين و طبق نظر صريح شما ..من شاعر گمنام و شما حافظ او .. تاييد مي فرماييد استاد اين حقير لايعقل هستيد و قرار است در محضرتان قواعد بازي بياموزم