هو الحی
امروز ساعت 9 صبح همسرم از کربلا تماس گرفتند
و گفتند که فقط 14 کیلومتر مونده تا برسند به کربلا (یا لیتنا کنا معکم )
خوش به حالشون کاش ما هم همراهشون بودیم
حیف که نمی تونیم بریم. :(
از احوالشون پرسیدم گفتند که یک مقدار دست و پاشون درد می کنه و
هوا هم خیلی سرده
.
.
.
دلم رو راهی کربلا کردم
اون موقعی که حضرت زینب سلام الله علیها به همراه خانم ها و بچه های کوچک
با بدن های خسته
بدن های تازیانه خورده و زخمی
داغ برادر کشیده
داغ پدر کشیده
با لباس های کهنه
راهی ِ این سرزمین شدند تا .... :(
.
.
تا با برادر
پدر
عمو
پسر
.
.
برای آخرین بار دیداری داشته باشند
و برگردند به مدینه
.
.
یاد اون پیرمرد کور افتادم که با عشق راهی سرزمین کربلا شد
چشم نداشت اما نور ولایت توی دلش روشن بود و راهش رو مشخص می کرد
به سوی فرات رفت و غسل کرد، پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد
ذکرگویان به سوی قبر امام حسین (علیه السلام) رفت
وقتی نزدیک قبر شد به عطیه گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار
جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد
وقتی به هوش آمد
سه بار گفت: ای حسین!
دوست پاسخ دوستش را نمی دهد
خودش جواب خودش را داد:
تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند
گواهی می دهم که تو
فرزندخاتم پیامبران
و پسر سرور مؤمنان
و هم پیمان تقوا
و از نسل هدایت
و پنجمین نفر از اصحاب کسایی
فرزند سرور نقیبان
پسر فاطمه(علیها السلام) سرور زنانی
پ.ن1: یا لیتنا کنا معکم (ای زائران کربلا)
پ.ن2: انشاء الله امسال می خوام اربعین پیاده برم تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها:(
پ.ن3: کاش ما هم مثل جابر چشم دلمون به روی حقایق باز می شد
پ.ن4: التماس دعاااااااا